سکـــــــــوت عـــــــــــشق

lOVE

    نازنینم، بهترینم.

                    عشقم، امیدم، جونم.

                                        با توام ، با تو، دنیای من.

میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟!

ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.

میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم.

 کنارت،

         همراهت،

                          هم قدم

                            و هم نفس با نفس کشیدنت.

میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم.

میخوام ضربان قلبت رو بشمارم تا وقتی نیستی، از حفظ بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.

کنارم بمون، تا زنده بمونم. با من باش، تا دووم بیارم.

مراقب چشمات باش، تا امیدوار بمونم. مراقب قلبت باش، تا زنده بمونم. مراقبم باش، تا کنارت بمونم.

گفتم، هزار بار دیگه هم میگم:

دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم مهتابم . . . تا هر زمان که زنده باشم.

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:5توسط mohammad reza | |

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟

چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده

التمماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

چه قدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:56توسط mohammad reza | |

بعد از رفتنت...

شبي از پشت يک تنهايي نمناک و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا کردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم

پس ازيک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس

تو را از بين گلهايي که در تنهايي ام روييد با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي

و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم

تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها کردم

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشمهايم را بروي اشکي از جنس غروب ساکت و نارنجي خورشيد وا کردم

نمي دانم که چرا رفتي

نمي دانم چرا شايد خطا کردم

و تو بي آن که فکر غربت چشمان من باشي

دانم کجا تا کي براي چه

ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد

و بعد از رفتنت يک قلب دريايي ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاکستري گم شد

و گنجشکي که هر روز از کنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت

تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسي حس کرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت

کسي حس کرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

کسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

و من با آنکه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد

هنوز آشفته چشمان زيباي توام

برگرد

ببين که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد

کسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت

تو هم دوستم داری


+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:51توسط mohammad reza | |

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست

 

خنده کن تا جای خون درمن عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

 

فتنه ها افتاده بین روسری های سرت

خون به پا کردی، ببین! دعوا سرموهای توست

 

کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست

یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست

 

فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر

لشکری آماده پشت برج و باروهای توست

 

شهر را دارد به هم می ریزد امشب ، جمع کن

سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست

 

کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان وبرقص

زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست

 

□□□

 

خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه

مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:49توسط mohammad reza | |

پابند کفشهای سیاه سفر نشو

یا دست کم بخاط من دیرتر برو

دارم نگاه می کنم و حرص می خورم

امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو

کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای

حالا شکستنی ترم از شاخه های مو

موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -

به به مبارک است :دل خوش - لباس نو

دارند سور وسات عروسی می آورند

از کوچه های سرد به آغوش گرم تو

×××

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبور که نیستی بمانی ...

ولی نرو

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:46توسط mohammad reza | |

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد

خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم

دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد

سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد

بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست

طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد

کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب

دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست

از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:44توسط mohammad reza | |

تو مرغ عشقی....

تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی

 

هزار گلشن دل را به یک بهانه گرفتی



 

مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم

 

در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی



 

من آن کبوتر پروازی ام که رام نبودم

 

مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی



 

به برق خشم براندی به ناز چشم بخواندی

 

ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتی



 

جوانه ها به دلم از نسیم عشق تو سر زد

 

شدی چو اتش و در نطفه ای جوانه گرفتی



 

بهای ناز تو جان بود اگر دریغ نکردم

 

در این معامله هم بارها بهانه گرفتی



 

چگونه نام وفا می بری که از ره یاری

 

به یاد من ننشستی سراغ من نگرفتی



 

هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد

 

میان ان همه بال مرا نشانه گرفتی



 

چو بلبلان بهاری ترانه خوان تو بودم

 

به صد بهانه ز من لذت ترانه گرفتی



 

بیا بیا که پس از شِکوِه ها هنوز هم ای یار

 

تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی

 

مهدی سهیلی
نوشته شده در ۱۳٩٢/٥/۱٤ساعت ۱۱:٤٢ ‎ب.ظ توسط من نظرات () |
خدا به فکر فرو رفت....
خدا به فکر فرو رفت: این پری بشود؟
و یا برای جهانم پیمبری بشود؟


کمی شبیه خودم باشد این؟ اگر باشد:

به شکل خالق خود شاه دلبری بشود


خدا به فکر که: آیا برای من باشد

و یا بیاید و زیبای دیگری بشود؟


به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کند

به آسمان بدهد تا کبوتری بشود


نشست تا که اگر مرد مثل یوسف را...

و یا شبیه به مریم، که دختری بشود


و دست برد که از ماه تکه‌ای. . . نه! نَکند

اراده کرد که تا ماه بهتری بشود


نگاه کرد به آهوکه : این دو چشم؟ اگرــ

قشنگ‌تر بکشم چشم محشری بشود


کشید ماهیِ نازی و کرد قهوه‌ای‌اش

که در دو برکه دو چشم شناوری بشود


نخواست ماهی ِ زیبا اسیر تُنگ شود

کشید پلک قشنگی که تا دری بشود


و از عصاره‌ی انگـور ریخت بر لب او

که هی شراب بریزد که ساغری بشود


ولی به آن می خالص لبی اگر برسد


خراب آن شود و بعد کافری بشود

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:34توسط mohammad reza | |

مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه از نگات ترانه ی من آب میشه نباشی نقاشیام خراب میشه واسه اسکار طلاترین نگاه همیشه چشم تو انتخاب میشه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه اسم تو ٬ رو خط مشق دفتراس روی بال عاشق کبوتراس دل من زمینی و اسیر و تنگ قلب تو لطیف و اهل اونوراس مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه ماه به دستای تو بوسه می زنه مژه ی تو آسمونو می شکنه همه فهمیدن که از برق نگات اون بالا شهر ستاره روشنه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه قلبمو دادم دس چشای تو نفسم میاد فقط برای تو غصه و اخمتو بسپر دس من تا خودم گریه کنم به جای تو مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه ناز و لبخند و صدات هارمونیه نفست هزار و یک سمفونیه اون ستاره هایی که کوچکترن همش از خدا می پرسن این کیه ؟ مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه موهای رنگ شبت ابریشمه به خدا دیوونتم یه عالمه آسمون پیش تو زانو می زنه هر چی که گریه کنم بازم کمه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه اورست آرزوهای منی تو نیاگارای رویای منی یه نفر می تونه یه دنیا باشه آخه تو تمام دنیای منی مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه مهربونی پیش تو تکراریه اشکام از نبودن تو جاریه هرجا رو نگاه کنم فقط تویی من اتاقم پر یادگاریه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه مگه میشه تو رو داشت و غصه خورد مگه میشه جلوی چشات نمرد مگه میشه واسه ی داشتن تو سر عشق و آبرو قسم نخورد مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه مگه می شه تو مال زمین باشی بین ما باشی و بهترین باشی مگه میشه تو فقط فرشته ای که همیشه می تونی همین باشی مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه تک تک ستاره ها رو می چینم خواب هرچی گل سرخه می بینم می رم و مثل تو مهربون می شم میام و پایین پاهات می شینم مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه بیا با دسات نگامو بنویس قصه ی ترانه هامو بنویس بنویس با یه اشاره ت می میرم شدت عاشقیامو بنویس مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه نور تو خورشیدو بیدار می کنه رنگ چشمات شبا رو تار می کنه قلب صاف تو اگر که بشکنه به تمام ابرا اخطار میکنه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه آینه ها فقط تو رو نشون می دن گلدونا به خاطر تو جون می دن هرکی بهترین آسمون بشه لقب فرشته رو به اون می دن مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه موندم از عشق قشنگت چی بگم تو زیادی و پیشت واژه ها کم فقط از لحظه ای که تو رو دیدم زندم انگار که یه آدم دیگم مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه هر چی می نویسمت باز نمیشه نت من حریف این ساز نمیشه هیچ صدایی حتی فریاد و سکوت مث جادوی صدات ناز نمی شه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه یه عروسکم توی اتاق تو یه ترانه رو لبای داغ تو دوس داری بیا سراغ تنهاییم من همش میخوام بیام سراغ تو مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه مردنم ما رو جدا نمیکنه دنیا ما رو بی وفا نمی کنه اونی که دیوونته هرچی باشه می مونه تو رو رها نمی کنه مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه بیشتر از عشق و خدا دوست دارم من یه جور دیگه جدا دوست دارم عشق تو یه اتفاق ساده نیس من نمی دونم چرا دوست دارم مگه از تو بهترم پیدا میشه مگه عشقت تو ترانه جا میشه خدا قصه ی ما رو با هم نوشت کی دیگه بالاتر از خدا میشه

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:23توسط mohammad reza | |

 

مگر می توان شیرینی عشق تو را چشید و از تو روی گردان شد ؟

مگر می توان لذت همجواری با تو را درک کرد و میل جای دیگر داشت ؟

.......................................................................................................................................................

 

 

بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند

 

 

 

 

 

 لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد

 

 

 

 

 

دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،

 

 

 

 آن اتفاقی نبود كه انتظارش را میكشیدم…!

....................................................................................................................

عشوقـــــــــــــه ای پیـــــــــــدا کـــــــــــرده ام به نـــــــــــام روزگــــــــــــار !!!!

ایــــــــــــن روزهــــــــــــا سخـــــــــــت مرا درآغــــــــــــوش خــــــــــویش

به بـــــــــــازی گــــــــــــرفته اســـــــــــت !!!

..............................................................................................................................................

عجب دنیایی شده.

 

کوچه ها را بلد شدم.. مغازه ها را..

 

و رنگ چراغ قرمزها.. حتی جدول ضرب را..

 

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم..!!

 

اما گاهی میان آدم ها گم میشوم..

 

آدم ها را بلد نیستم هنوز.

 


+نوشته شده در سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت19:46توسط mohammad reza | |

 

نمی دانم
 

آلزایـمر بودی یا عـشق؟
 

از روزی کـه مبتلایت شدم
 

خودم را
 

از یاد بردم …
 


+نوشته شده در سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت19:35توسط mohammad reza | |