تو بگو بهار قشنگه من میشم بهار تو تو بگو بمون،منم نمیرم از کنار تو تو بگو منو نمیخوای دیگه خسته کردمت گرچه سخته اما من دور میشم از دیار تو تو بگو سرده هوا منم میشم خورشید تو تو بگو که ناامیدی من میشم امید تو تو بگو دلم گرفته از همه دورنگیها مشکی میشم مظهر یه رنگی میشم واسه تو تو بگو خدا کنه بارون بیاد از آسمون به خدا میگم که گریه کنه برای تو اگه غمگین بشی از دستم ناراحت بشی میمیرم که تا ابد پاک بشم از خیال تو کاش تموم نمیشد این روزا و این خاطره ها تو میموندی واسه من،منم میموندم واسه تو
کاش میدانستی که روزهایم بی تو چه سوت و کور است،کاش میدانستی که چشمهایم مدتهاست حریری از شبنم به روی خود کشیده اند تا پس از تو دنیا را همیشه تار ببینند.هر روز صب تا غروب چشمان خسته من در انتظار آمدنت خیره به در میماند تا که شاید باز صدای قدمهایت در گوش کوچه بپیچد.منتظرم تا بیایی چرا که تو میتوانی با لبخندی تمام این خاطره ها را از میان برداری
دوستت داشتم… یادت هست؟ گفتم دوستت دارم… و تو گفتی کوچکی برای دوست داشتن رفتم تا بزرگ شوم … اما انقدر بزرک شدم که یادم رفت دوستت دارم عشق چیست؟ 3 ثانیه نگاه، 3 دقیقه خنده، 3 ساعت صفا، 3 روز آشنایی، 3 هفته وفاداری، 3 ماه بیقراری، 3 سال انتظار، 30 سال پشیمانی میتونی نگاهم نكنی- اما نمیتونی جلوی چشمای منو بگیری- میتونی بگی دوست ندارم- اما نمیتونی بگی دوسم نداشته باش- میتونی از پیشم بری- اما نمیتونی بگی دنبالم نیا-پس من نگاهت میكنم- دوست دارم- وتا ابد دنبالت میام اگر می دانستی چه قدر دوستت دارم
. .
.
آدمای مغرور خودشون رو بالای کوه فرض می کنند واز اون بالاهمه رو کوچک می بینندغافل از اینکه مردم از پایین اون رو کوچک می بینند. معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی وحق با دیگریست معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره.... میخواهم هم رنگ جماعت شوم.آهای جماعت شما دقیقا چه رنگی هستید؟
یکی در ارزوی دیدن توست یکی در حسرت بوسیدن توست ولی من ساده وبی ادعایم تمام هستیم خندیدن توست لب بر لبت میدونی بهشت کجاست ؟!
مـــــے دانـــے. . .
روزهـــایــی کـــه مـی بینمت، نفســـــم مــی گیـــــــرد وروزهایی که نیستی دلم... اما تو باش.... تحمل اولی آسان تر است!! و روزهــــایـــــی کـــــه نیستـــــی، دلـــــــــــم اما تـــــــــــــو بـــــاش ...
دیــوانه میشـَـوم مـَــن ! نیستی ومن دیوانه میشوم نیستی وهر روزم بی تو میگذرد نیستـی و مـَــن دیـــوانه میشـَـوم ... نیستـــی و هـَـر روز َم بـی تــو میگــذرد ! هـَر روز َم در حســرت ِ تـــو تو نیستی وسخت است ماندنم نیسـتـی و سخــت اســت مانــدَنم ... تـو نیســتی برایـَم .. تویی که تمام من برای تو است.. تویــی که تمــام َمن برایــت است و بودنــَت برایــَم زنــدگی ......
یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد خطی ننویسیم که ازار دهد کسی را یادمان باشد که روز ورزوگار خوش استوتنها دل من دل نیست
. . . از یه جایی به بعد
... فقط نگاه می کنی
نگران نباش نمیشود دوستت نداشت لجم هم که بگیرد از دستت دفترچه خاطراتم پر از فحش های عاشقانه میشود
دلم برای یک نفر تنگ است نه میدانم نامش چیست و نه میدانم چه می کند حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم رنگ موهایش را نمی دانم لبخندش را هم فقط میدانم که باید باشد و نیست
واگرروزی اغوش لحظه.هوای تنت راکرد...اگردستی دلتنگ گرمای دست توشد..اگرقاب نگاهی تصویر سیمایت را ارزوکرد...اگرگوشی هوس شنیدن اوای کلامت راکرد...واگردلی هوای عشقت راکرد...تورا خواهدیافت....حتی اگران سوی زندگی باشی.........
دلم برات تنگه ، تو این روزهای خاكستری و ابری وقتی كه نسیم به صورتم میخوره ، دستهام ، دستهای تو رو میخوان تا منو از این روزگار شلوغ رد كنی ... محو بشم ... نیست بشم ،از میون آدمهایی كه منزلت عشق رو نچشیدن یا چشیدن و قدرش رو نمیدونن ... دلم برات تنگه ... وقتی كه بارون میاد و من بدون چتر تنها ... تنها و آرام .... صبور و بردبار ... خودم رو دست ابرهای سیاه میدم تا بر من ببارند،شاید كمی از درد فقدان تو رو از عمق دل و جون من بشورن و ببرن ... اما ... اما میدونی كه فقط بیشتر دلم تنگ میشه ... چقدر دلم برای چشمهات تنگ میشه ... وقتی كه چشمهام رو میبندم و به عمق چشمهای تو فکر می کنم ... هنوز هم منتظرتم ... دلم تنگه...دلم تنگ شده برای تمام آرامشی که بهم هدیه میدادی و غصه هامو پَر میدادی... نمیدونم چرا خدا سهم منو از عشقت دلتنگی قرار داده و تا خواستم باهات به یه خوشبختی نسبی برسم نبودنت شدغصه ی بزرگ من... عزیزم خودت رو از من دریغ نکن...به عشقم ایمان داشته باش و اینو بدون که هیچکس نمیتونه تو رو اینطوری که من دوست دارم دوست داشته باشه ... نازنینم هنوز منتظر جوابتم: تو واقعاً منــــو دوسـت داری؟
تــوي خـــووونـــه ي دلـــت مــن مــيــام قـــدم مــي ذارم تـــو تــمـــوم قــلــب پــاكــت بـــذر احــســاســو مي كارم خـــونه ي دلت رو از هـــر چي غمه آب و جـارو مي كـنـم فــقــط عــشــقـــو خــوبــي هـــا رو تو دلت جـا مي ذارم دســتـــاي گــرمــتـــو كــردي ســايــبـــون امــن واســم مــنـم هـــر چــي دارمو فـــداي چــشــمـــات مــي كـنم هــر كــســـي بــهـــووونــه اي داره بـــراي زنــدگــيــش مـن براي تك تك ثانيه هاي زندگيم ، تو رو بهونه مي كنم
ـادته کـناره دریـا روی مـاسـه های ساحل گـفـتی که هرگــز تو از من نمیــشی یه لحظه غافـل دو تا قـلب عاشـقونه روی ماسه ها کشـیدی گـفــتی تاره موی مـن رو به همه دنیا نمیدی نــــه مگه تو نگفــته بودی واسه تو رفیق راهم ما چه نـقـشه ها کشیدیـم واسـه فردا های با هم تو میگفـتی که بمونیم پاکـو بی ریاحو سـاده دسـت های همـو بگیـریم توی پیچـو خمه جاده اما افـسوس آب دریا قـلب ها رو از هم جدا کـرد دل سنـگ آبی آب لـب هامونو بی صدا کرد توی چشـم به هم زدن بود آب دریا خاطراتم حالا یه دل واسه مـن مونـد که اونم مونده تو ماتم بـمیرم اون دمه آخــر چـی به روزه عشـقم اومد هـی نگاش به من میوفـتـاد کاری از من بر نیومـد مـیدیدم که لای مـوج ها دنباله دسـتام میـگرده ای خدا خودت نگام کـن دریا با دلـم چه کـرده خون بهـاشو مـن نمیخام عشـقمو داری میگیری دریا و ساحـلو سـنگتای خدا کنه بـمیری مـیدیدم که لای مـوج ها دنباله دسـتام میـگرده ای خدا خودت نگام کـن دریا با دلـم چه کـرده اما افـسوس آب دریا قـلب ها رو از هم جدا کـرد دل سنـگ آبی آب لـب هامونو بی صدا کرد توی چشـم به هم زدن بود آب دریا خاطراتم حالا یه دل واسه مـن مونـد که اونم مونده تو ماتم از لـبـه دریا و ساحل هر کی یه خاطره داره آخـه دسـته خیـلی ها رو توی دسته هـم میـزاره دریا حـرفی دارم اما واسه گـلایه دیـره از خـدا میـخام که هـیچ وقـت عـشـقـتو ازت نگیره اما نارفـیـقی کردی عـشقـمو نـشونه باشـه اشـکالی نـداره ما خـدامون مـهربونه !
به تو می اندیشم تو که از جنس بلور تو که از جنس گل و شاپرکی به تو می اندیشم تو که از جنس خدا تو که از پاکی گل پا ک تری تو که از جنس بهار تو که از جنس طلوع تو که پاینده تر از هر چه غروب به تو می اندیشم که توانایی بخشش داری که ز تنهایی هر قاصدکی با خبری به تو که می دانی آسمان از چه دلش می گیرد از چه دلش غمگین است وچطور یک شب ماه یک شب ، شب می شود مهتابی و چرا ماه همیشه تنهاست و ستاره سرشار و چه پر شرم و حیاست این خورشید و همه می دانند که نه هرگز نتوانند ببینند آن را رو در رو به تو می اندیشم به تو که میدانی آخر این خار کجا می روید آخر این نهر کجا میگیرد آرامش آخر این نهر که را سیر کند در ره خویش من به یک فقر پر از آرامش من به یک ثروت بی آلایش من به یک آرامش من به یک دغدغه می اندیشم من به یک روز تهی من به یک روز پر از حادثه می اندیشم به نبود غصه، غم، ماتم به نبود گریه به حضور شادی، یک لبخند، یک بازی من به آن جایی می اندیشم که خود تنهایی، می خورد غصه ی تنهایی را من نمی دانم انسان به چه سیراب شود به چه غمگین و به چه شاد شود به چه دل محرم هر راز شود و چرا اسب نجیب است کبوتر آزاد من نمی دانم خواب به چه تعبیر شود به چه یک خواب به یاد من و تو می ماند به چه یک دوست کنار من و تو می ماند من به یک واژه پر از خاطره می اندیشم من به یک واژه پر از معنی آزادی می اندیشم به تو می اندیشم به تو می اندیشم
نشد یه قصری بسازم ٬ پنجره هاش آبی باشه من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم حتی یه بار یادش نموند ٬ ماه و روز تولدم با همه التماس من نشد دیگه نره سفر شعرام به جز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم نه این که من نخوام برم ٬ نذاشت گل ها رو ببینم نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم یکی میگفت ٬ خواب دیده که اون گفته عاشقش میشماما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش پیغام واسش فرستادم ٬ بیا بازم منو بکش نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی هیچ جای دنیا ندیدم ٬ عجب چشای روشنی باور نکرد یه مژه اش رو ببه صد تا دریا نمیدم یه تار مو خواستم نداد ٬ گفت به تو دنیا نمیدم راست میگه هر چی اون بگه ٬ من کجا و دیوونگی چه جور به حرفش گوش کنم ؟ اون گفت بچسب به زندگی خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ رو بو کنیم اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم نشد یه بارم برسم یه آرزوهای محال یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم گذشته کار از کارمون ٬ دیر شده به خدا قسم نشد به موقع این کویر ٬ ابری شه بارون بگیره نشد ٬ خودش آینه که هست ٬ بیاد و شمعدون بگیره نشد بپاشم زیر پاش ٬ عطر گل محمدی نشد بهم جواب بده ٬ حتی بهم بگه بدی نشد دوست دارم بگه ٬ به من که نه به دیگری نشد یه بارم نگذره از روی شعرا سرسری نشد یه کاری بکنه که بدونم دوسم داره آتیش گرفتم و یه بار نگام نکرد بگه ٬ آره نشد یه بار حرف بزنه نذاره پای سرنوشت نشد یه شب نگم خدا ٬ الهی که بره بهشت نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم نشد برم ٬ نشد نره ٬ نشد بخواد ٬ نشد بیاد نشد ولی شاید بشه ٬ واسم دعا کنید زیاد از شما پنهون نکنم ٬ یه حرفایی بهم زده گفته همین روزا میاد اما هنوز نیومده قصه داره تموم میشه ٬ مثل تموم قصه ها فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدم شما
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی خلسه در اعماق شب بوسه یعنی مستی ازمشروب عشق بوسه یعنی آتش وگرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت ازشب لذت از دیوانگی بوسه یعنی حس طعم خوب عشق طعم شیرینی به رنگ سادگی بوسه آغازی برای ما شدن لحظه ای بادلبری تنها شدن بوسه سرفصل کتاب عاشقی بوسه رمز وارد دلها شدن بوسه آتش میزند برجسم وجان بوسه یعنی عشق من با من بمان شرم در دلداگی بی معنی است بوسه برمیدارد این شرم ازمیان بوسه را تکرار می باید نمود بوسه یعنی عشق و آواز و سرود بوسه یعنی وصل جانها از دو لب بوسه یعنی پرزدن یعنی صعود
هوای سرد دلها ، در آغوش گرم عشقها! با دلی نا امید از همه چیز ، با لبی خشکیده از یک چیز و این حادثه ی ناچیز! این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ، خیالش از همه چیز آسوده است اما دلش در خیالات باطل به خواب رفته است! هم خواب و هم بیداری ! خواب و بیداری اش مثل هم است ، تمام فکرش پیش دل است ، تمام ذکرش آه غم است ، تمام حرفها کلام آخر است قفسی به وسعت یک دنیا ، بی اعتقاد از همه چیز ، در دل او خدایی نیست ! از اینکه تنهاست ، تنهاتر است ، آن گرگ گرسنه از او عاشقتر است ، این خاک آلوده نیز از دلش پاکتر است! فرار از عشق، گریز از انتظار ، نه معتقد است به فردا ، نه دل بسته است به دیروز، انگار امروز برایش روز آخر است ! اگر دستش به غنچه ای برسد ، خشک میشود ، اگر به گلی خیره شود ، آن گل پر پر میشود، اگر به چشمه ای برسد کویر همراه او میشود و این سرنوشت او نیست ، این خواسته ی او است ! به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری ، نه دستی است که دستهایش را بگیرد ، نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند ! چون دلی سوخته تر از قلب او نیست، آنقدر حقیر است که از نزدیک هم وجودش را نمیتوان دید! این رفتن بیهوده است ، اگر نماند هوای جاده آلوده است ! بمان و به امید گذشته ها بنشین ، تو که فردا را نمیبینی ، همه روزهایت مثل هم است !
در این شبهای بی قراری چیزی نمانده که با دلم در میان بگذاری همه چیز از احساست پیداست ، در این لحظه های نفسگیر ، چیزی نمانده جز دلتنگی و انتظار و این دل عاشق من ، همیشه بهانه میگیرد از من … بهانه تو را ، تو را میخواهد نه دلتنگی ها را، تو را میخواهد نه به انتظارت نشستنها را! در این شبهای بی قراری چیزی نمانده از من ، جز یک دل بهانه گیر باز هم گرچه نیستی در کنارم ، اما در این هوای سرد ، عشق نفسهایت مرا گرم نگه داشته… به این خیال که تو هستی ، همه چیز سر جای خودش باقیست ، تنها جای تو در کنارم خالیست، به این خیال که تو هستی شبهایم مهتابیست ، تنها درد من در این شبها ، تنهاییست ! به این خیال که تو هستی ، بی خیال همه چیز شده ام ، در حسرت دوری ات تنها و آشفته ام! کجا بیایم که تو باشی ، کجا بروم که تو را ببینم ، کجا بنشینم که تو هم بیایی،دلم تنها به این خوش است که هر جا باشی ،همیشه در قلبم میمانی اما تو بگو دلتنگی هایم را چه کنم؟ ، لحظه به لحظه بهانه های این دل بی تابم را چه کنم؟ تو بگو اشکهایم را چه کنم ، انتظار ، انتظار ، این انتظار سخت را چه کنم؟ فرقی ندارد برایم دیگر ، مهم این است که تو هستی ، مهم این است کههمیشه و همه جا مال من هستی اگر من در این گوشه تنها نشسته ام و به تو فکر میکنم ، تو در گوشه ای نشسته ای و در خیالت به من نگاه میکنی ، اگرمن با هر تپش از قلبم تو را یاد میکنم ، تو در آن گوشه با یادت مرا آرام میکنی اگر من در این گوشه چشم انتظار نشسته ام ، تو در آن گوشه از شوق دیدار همه ی چوب خطهای این انتظار را پاک میکنی…
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesمرداد 1392ارديبهشت 1392 فروردين 1392 Authorsmohammad rezaLinks
fun
LinkDump
حواله یوان به چین |